تبیان، دستیار زندگی

بخشی از صحبت ها در دانشگاه کاشان:

تفسیر منفی یک متکلّم برجسته از علم طب در قرن چهارم

چنین شهرت دارد که نویسنده کتاب تثبیت دلائل النبوه، قاضی عبدالجبار است و به نام همو هم چاپ شده است. مجلد دوم این کتاب بیشتر رد بر شیعیان به ویژه باطنیان، یعنی اسماعیلیه و به احتمال کتابی مشخص است. در بخشی از مجلد دوم، در رد شبهه ای از باطنیه در باره یکی دو حدیث طبی از رسول (ص) که سنیان نقل کرده اند، شبهه ای مطرح شده از جمله این که شما ـ یعنی سنیان ـ از رسول ص روایت کرده اید که فرمود: «بیت لا تمر فیه جیاع اهله». اگر در خانه ای خرما نباشد، اهل آن گرسنه می مانند. آن باطنی گفته است: این قصر مولای ما [به حتمال مقصود یکی از ائمه فاطمی مصر]، هیچ خرمایی در آن نیست و کسی هم گرسنه نمرده و همه سیر هستند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
رسول جعفریان
قاضی در اینجا به پاسخ گویی می پردازد و از جمله می گوید، این برای اهل مدینه بوده است که اهل نخل بودند و این توصیه می توانسته با این هدف باشد که آنان را تشویق کند تا به قول امروزی ها اقتصاد خانواده را با داشتن نخل، درست کنند و سیر بمانند. اما از اینجا، به سراغ بحث «مداوا با دارو» می رود.
مورد دیگر از حدیثی که آن باطنی آورده و قاضی نقد کرده، در باره شفای به عسل است که در روایتی آمده و آن باطنی گفته است تردید در شفای با عسل محموم کرده و گویی خواسته است حدیث را رد کند یا به ادعای قاضی، در کلام رسول (ص) تردید نماید. (تثبیت دلائل النبوه: 2/615).
در اینجا، قاضی شروع به ارائه یک پاسخ کلی تر در باره طب و دارو و درمان دارد که مهم و نمونه ای از مداخله بحث های کلامی در ارائه تفسیری از دانش طب است که می توان اثر آن را روی چنین دانشی دریافت.
این را می دانیم ـ و فارابی به خوبی در مطلبی که در باره علم کلام در احصاء العلوم نوشته شرح کرده ـ که کلام اصولا وظیفه اش دفاع از دین است، با پیش فرض های مشخص. بنابرین باید به هر قیمتی حتی تغییر مفهوم خرد و عوض کردن راه عقل هم شده، اصول خود را ثابت کند.
در اینجا، قاضی با اشاره به فراوانی روایاتی که از رسول (ص) در باره خوردن میوه ها و تأثیر شفا بخش آنها رسیده، می گوید:
پیامبر (ص) هم می دانست که بسیاری از مردم همین ها میوه ها (= داروها) را می خورند، اما نجات نیافته و می میرند، و این نکته را که اینها به معنای این نیست که این دارو، حتما شفا می دهد. در واقع، کاری از این داروها یا همان میوه ها یا عسل بر نمی آید، اصل فعل از خداوند است: «قد علم هو صلّى اللّه علیه و سلم و الذین قال لهم هذا الذی أراده، و أن الناس قد یتداوون بهذه الأشیاء و مع هذا فیموتون و یهرمون، و على أن هذه الأدویة لا تفعل الشفاء بل لا تفعل شیئا البتة لأن الفعل لا یكون إلا من الحیّ القادر و هذه الأدویة موات، و الشفاء لا یفعله إلا اللّه عز و جل». شفا چیزی است که خدا می دهد، حتی بدون ندارو: «و قد یفعله بلا دواء»، بیماری هم می آید حتی با درمان: «و یفعل السقام مع التداوی».
این سرنوشت علم طب در دستان این متکلم است که به خاطر توحید، که در واقع ربطی هم به خراب کردن پزشکی می تواند نداشته باشد، این طور پای کلام ذبح می شود.
سپس قاضی، مبانی کلامی این بحث را شرح می دهد که اساسا رابطه میان دارو و درمان، رابطه علّت و معلول نیست، بلکه بر حسب عادت است. خداوند عادت را چنین قرار داده که این دارو، شفاآور است، اما رابطه علی و معلولی نیست که تخلف ناپذیر باشد: «و لكنه عز و جل قد أجرى العادة بأن یفعل الشفاء عند التداوی فی بعض الأحوال و الأوقات دون بعض». درست مثل بذری که در زمین می پاشند، ممکن است بروید چنان که ممکن است نروید! بحث از شفا هم که در خوردن مثلا عسل آمده همین طور است: «كما قد یفعل النبات عند البذر و السقی و قد لا یفعله مع ذلك، و قد ینبت ما لا یحرثه العباد».
بدین ترتیب، کشاورز هم برای این که توحیدش عیب نبیند، دنبال این نگردد که چرا بذر او رشد نکرده است. خداوند اگر دلش بخواهد بذر را رشد می دهد و اگر نخواهد نمی دهد. در اینجا پنبه کشاورزی را هم می زند. (ادامه دارد: 👇👇
@jafarian1964

رسول جعفریان, [17.10.17 20:15]
او می افزاید: خداوند در قدیم که هیچ دارویی نبود، شفای از بیماری های حتی متضاد را در قرآن قرار داده بود: «و قد أجرى العادة بالشفاء من الأمراض المتفاوتة المتضادة بالدواء الواحد و هو القرآن فما كان للناس دواء فی القدیم غیره». چه اندازه آدم هایی که به این وسیله ـ ظاهرا یعنی خواندن قرآن بر آنها یا همان ترقیه به قرآن ـ شفا یافتند، و از میان آنها کسانی بودند که حاضر نشدند نزد پزشکی بروند و شرح حال خود را بیان کنند. همه اینها به خاطر این است که خداوند است که شفا بخش است: «حتى لا یكاد یحصى من شفاه اللّه بذلك لكثرتهم، و لا یحصی عددهم إلا اللّه وحده، و كانوا یستحیون من اللّه أن یصفوا أمراضهم للاطباء و المخلوقین و إن كان فی ذلك رخصة، لأنهم قد علموا أن السقام و الشفاء من اللّه لا یفعله غیره و لا یقدر علیه سواه، فكانوا لا یشكون ذلك إلا إلیه و لا یعرفون قارورة و لا ذكر طبیعة». اینها از خداوند حیا می کردند که نزد پزشکان بروند!!
روشن است که همه بر این باورند که خداوند شفا می دهد، اما به هیچ روی، این را نمی توان با پزشکی و دوارو و تأثیر آن خلط کرد و به سادگی کنار گذاشت. چنین خلطی است که سبب خشک شدن ریشه پزشکی در میان مسلمانان شده و ما شاهدیم که در طول تاریخ، همیشه مسیحی ها، بهترین طبیب های پادشاه عرب و عجم بودند.
قاضی سپس نمونه مثال می زند، و در باره ابوبکر می گوید وقتی مریض شد، از او خواستند تا طبیب حاضر کنند. گفت: طبیب که من را مریض نکرده [تا او شفا دهد!]. «و لما مرض أبو بكر الصدیق رضی اللّه عنه قیل له: أ لا ندعو لك طبیبا؟ فقال: لا الطبیب أمرضنی». نمونه های دیگری هم ارائه می دهد. ربیع بن خیثم یکی از آنهاست: «و لما مرض الربیع بن خیثم قیل له: أ لا شاورت طبیبا؟ فقال: قد أردت هذا، ثم ذكرت عادا و القرون الخالیة و قد كان لهم أطباء فماتوا و مات الأطباء». می پرسند، آیا با طبیب مشورت کرده ای؟ می گوید خیر، من دیدم در امم گذشته هم پزشکان بوده اند اما با این حال آنها مرده اند. بنابرین چه لزومی دارد من مشورت با پزشک بکنم؟
قاضی این شواهد را به عنوان تأیید می آورد و هر دو نمونه نشان می دهد که مقصود او این است که دارو را از اهمیت بیندازد. او این کار را در موارد دیگری از همین کتاب انجام داده و شاهد مثال خود را این می داند که خاندان های معروف پزشک بغداد، همه جوان مرگ شده اند و معنایش این است که کار آنها هیچ ارزشی ندارد.
سپس از حسن بصری نقل می کند که می گفت: بسیاری از اقوام را دیدیم که هلیلج و تلیلج را نمی شناختند، و همین آب زمزم که غلیظ هم هست (آنها را شفا می داد) و اگر تمامی کسانی را که تاکنون طبیبان آنها را علاج کرده و به سبب علاج آنها مرده اند، را محاسبه کنیم، حتی اندکی از کسانی نخواهند بود که خداوند با همین آب زمزم آنها را شفا داده است.
نیز می افزاید: همین آب زمزم، برای دردهای متضاد هم خوب است. این را در باره قرآن و آب زمزم می گوییم و عقیده صحابه صدر اول و نسل های بعدی تا تابعین و تابعین تابعین هم همین بوده است: «و قال الحسن: أدركت أقواما و اللّه ما كانوا یعرفون الهلیلج و لا التلیلج‏ و هذا ماء زمزم و هو غلیظ و هو لما شرب له، و لو جمع جمیع من داواه المتطببون فماتوا عن علاجهم لما كانوا أشطر من وهب اللّه له الشفاء من علته عند شرب ماء زمزم وحده. و على أن ذلك الماء وحده یصلح للامراض المتفاوتة المتضادة المختلفة، و هذا الذی ادّعینا فی القرآن و فی ماء زمزم هو ما كان علیه الصحابة فی الصدر الأول ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم، إلى تابعی التابعین و الذین بعدهم، یعرفه‏ كل من سمع أخبارهم و تصفح سیرهم، و خلق/ كثیر على مثل طرائقهم فی بلدان الاسلام یستشفون بالقرآن و بماء زمزم من أمراض متفاوتة. (تثبیت دلائل النبوه: 2/1616 ـ 617).
اصولا در نگاه توحیدی، خداوند خالق همه چیز است و این نکته از مسلمات است، اما آنچه در این نگاه وجود دارد، انکار پزشکی، تقبیح آن، و انکار تأثیر داروها به صورت علّی و معلولی است. این مفهوم آشفته از علم طب، به راحتی می توانسته بنیاد علم طب را بی اساس نشان دهد یا دست کم آن را کم ارج کند. این تازه در قرن طلایی تمدن اسلامی است.
@jafarian1964
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.